Loading...

مقاله ميلاد و كودكي پيامبر

مقاله ميلاد و كودكي پيامبر (docx) 16 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 16 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

ميلاد و كودكي پيامبر وقوع حوادث در شب ميلاد پيامبر سال و ماه و روز ولادت پيامبر اقوال مهم در مورد روز ولادت پيامبر پدر و مادر پيامير القاب پيامبر دوران شيرخوارگي پيامبر بازگشت به آغوش خانواده سفر به يثرب و مرگ مادر مرگ عبدالمطلب و سفر به شام خاطره اي از دوران كودكي پيامبر وقوع حوادث در شب ميلاد پيامبر : ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را انيس و مونس شد پيامبر اكرم (صلي الله وعليه و آله و سلم) بنابر روايات مشهور شيعه نزديك طلوع فجر روز جمعه هفدهم؛ و بنابر قول مورخين و محدثين اهل سنت در دوازدهم ربيع الاول، سالي كه اصحاب فيل به سركردگي ابرهه به منظور ويران كردن خانه كعبه به شهر مكه حمله نموده و به سنگ هاي داغ عذاب شدند كه مطابق است با 570 يا 571 ميلادي، درمكه معظمه در بيت شريف خود از بطن آمنه دختر وهب بن عبدمناف چشم به جهان گشود و جهاني را پر از نور و ايمان كرد. هنگام تولد آن حضرت حوادثي در آسمان و زمين ، به ويژه در مشرق زمين كه مهد تمدن آن روزگار بود اتفاق افتاد كه اين نشانه حادثه مهمي در آن روزگار به حساب مي آمد. علامه مجلسي در بحار الانوار و قمي در منتهي الامال و اغلب مورخين از جمله صاحب انوار نوشته اند كه حضرت آمنه (سلام الله عليها) فرمود: چون هنگام ولادت حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) نزديك شد ترس بر من عارض گرديد، من مرغ سفيدي را ديدم كه آمده بال هاي خود را بر شكم من كشيد و در نتيجه ترس از من برطرف شد، پس از آن زن هايي را ديدم كه گرد من جمع شدند، آن ها لباس هاي رنگارنگ داشتند و بوي مشك از آنان متصاعد بود، با من سخن مي‌گفتند يكي از آن ها گفت«من ساره زن ابراهيم، ديگري خود را مريم دختر عمران معرفي كرد، من (آمنه) به آنها تبسم نمودم، آن ها كاسه هاي بلورين سفيد مملوء از شربت هاي بهشتي در دست داشتند و به من مي گفتند: از اين شربت ها بنوش، نوشيدم كار وضع حمل آسان و نوري برابر ديدگانم فروزان شد، و فرشتگاني را ديدم كه در آسمان و زمين ايستاده بود و بين من و آسمان مملوء از انوار بود، در اين موقع شنيدم كه هاتفي گفت: بگيريد عزيزترين و محبوب ترين خلق خدا را، در اين حال پرچمي از سندس سبز كه با ياقوت مزين شده بود، ديدم به بام كعبه نصب كردند و در اين وقت حضرت محمد(صلي الله عليه و آله و سلم)‌ قدم به اين عالم نهاد و رو به خانه كعبه كرد و سجده نمود.» از صفيه خاتون كه قابله حضرت آمنه (سلام الله عليها) بود نقل است كه وقتي حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) متولد شد زمين از اين شرف بر آسمان برتري جست. اول: نوري از آن حضرت ظاهر شد كه بر نور چراغ غلبه كرد. دوم: آن كه به سجده رفت و خداوند را تسبيح گفت. سوم: سر از سجده برداشت و گفت: لا اِلهَ اِلَّا اللهَ وَ انّي مُحَمَّدٌ رَسُوُل الله (صلي الله عليه و آله و سلم). چهارم: خواستيم كه او را بشوئيم هاتفي گفت: كه خود را به زحمت نيندازيد كه ما او را به دست قدرت خود شسته ايم. پنجم: ختنه كرده و ناف بريده متولد شد. ششم: در ميان دو كتف او مهر نبوت بود. بر آنجا كه نوشته بود لا اِلهَ اِلَّا اللهَ وَ مُحَمَّدٌ رَسُوُل الله از جمله اتفاقات مهم در شب ميلاد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عبارتند از: 1- همه بت ها در سحرگاه آن شب به زمين افتادند وهيچ بتي در آن روز سرپا نبود. 2- ايوان كسري شكافت و چهارده كنگره آن فروريخت. 3- آتشكده بزرگ فارس كه هزار سال خاموش نشده بود خاموش شد. 4- درياچه ساوه خشك و وادي سماوه پر از آب شد. 5- تخت پادشاهان واژگون و شاهان گنگ شدند و در آن روز سخن نمي گفتند. 6- تردد شيطان به آسمان ها ممنوع شد. فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علي (عليه السلام) ، وقتي كه مژده ميلاد حضرت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را به شوهرش ابوطالب داد، ابوطالب درجواب گفت: من هم به تو مژده مي دهم كه 30 سال ديگر صاحب فرزندي چون او خواهي شد كه وصي و وزير جانشين اين مولود مبارك، خواهد بود. آمنه، مادر پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد: «به خدا ! فرزندم كه بر زمين قرار گرفت دست هاي خود را بر زمين گذارد و سر به سوي آسمان بلند كرد و بدان نگريست و نوري بر من تابيد و در آن نور شنيدم كه هاتفي گفت: تو آقاي مردم را زادي؛ او را محمد نام بگذار» آن گاه نوزاد را نزد عبدالمطلب (عليه السلام) بردند و آنچه را آمنه (سلام الله عليها) گفته بود به وي گزارش دادند. عبدالمطلب (عليه السلام) با ديدن يتيم عبدالله (عليه السلام)‌ گفت:‍ ستايش خدايي را كه به من عطا فرمود اين فرزند پاك و خوشبو را كه در گهواره بر همه پسران آقاست. آن گاه او را به اركان كعبه «تعويذ» كرد. هفت روز از ولادت پيامبر گذشت. عبدالمطلب (عليه السلام) به شكرانه اين مولود بزرگ، گوسفندي را ذبح كرد و از عموم قريش دعوت به عمل آورد و فرزند عبدالله (عليه السلام) «محمد» نام گذاشت. اين نام در بين عرب داراي سابقه زيادي نبود. و هنگامي كه عبدالمطلب (عليه السلام) درمقابل سوال اعراب قرار گرفت، جواب دادخواستم در آسمان و زمين ستوده باشد. سال و ماه و روز ولادت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عموم سيره نويسان اتفاق دارند كه تولد پيامبر گرامي در عام الفيل، در سال 570 ميلادي بوده است. زيرا آن حضرت به طور قطع در سال 632 ميلادي درگذشته است، و سن مبارك او62 يا 63 سال بوده است. بنابراين، ولادت او در حدود 570ميلادي خواهد بود. اكثرمحدثان ومورخان بر اين قول اتفاق نظر دارندكه تولدپيامبر(صلي‌الله‌عليه وآله وسلم)، درماه ربيع الاول بوده، ولي در روز تولد او اختلاف دارند. معروف ميان محدثان شيعه اين است كه آن حضرت، در هفدهم ماه ربيع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به جهان گشود؛ و مشهور ميان اهل تسنن اين است كه ولادت آن حضرت، درروز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. اقوال مهم در مورد روز ولادت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) دو قول ياد شده، در مورد روز ولادت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) عبارتند ازاينكه اهل شيعه معتقدند ولادت آن حضرت در هفدهم ربيع الاول، روز جمعه بوده و اهل تسنن كه معتقدند ولادت آن حضرت، در دوازدهم ربيع الاول، روز دوشنبه مي باشد حال بررسي مي كنيم كه كداميك از اين دو قول صحيح تر است. بسيار جاي تأسف است كه روز ميلاد و وفات رهبر و پيامبر عالي قدر اسلام (صلي‌الله عليه و آله و سلم)، بلكه مواليد و وفيات بيشتر پيشوايان مذهبي ما، به طور دقيق و مشخص و معين نيست. اين ابهام سبب شده كه بسياري از روزهاي جشن و سوگواري ما از نظر تاريخ قطعي نباشد. در صورتي كه دانشمندان اسلام، نوعاً وقايع و حوادث را كه در طي قرون اسلامي رخ داده است؛ با نظم خاصي ضبط كرده اند، ولي معلوم نيست چه عواملي در كار بوده كه ميلاد و وفات بسياري از آن ها به طور دقيق ضبط نگرديده است. اگر شما بخواهيد بيوگرافي يكي از دانشمندان شهر را بررسي كنيد و فرض كنيم كه اين دانشمندان پس از خود اولاد و كسان زيادي از خود به يادگار گذارده باشد، آيا به خود اجازه مي دهيد كه با بودن فرزندان مطلع و فاميل بزرگ آن شخص كه از خصوصيات زندگاني او طبعاً آگاهند، برويد وشرح حال زندگاني او را از جانب بيگانگان، يا از دوستان و علاقمندان آن شخص درخواست كنيد؟ به طور مسلم وجدان شما چنين كاري را اجازه نمي دهد. رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز از ميان رفت، و فاميل و فرزنداني از خود به يادگار گذارد، بستگان و كسان آن حضرت مي گويند: اگر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پدر ارجمند ماست، و ما در خانه او بزرگ و در دامن او پرورش يافته ايم؛ بزرگان خاندان ما در فلان روز به دنيا آمده و در فلان ساعت معين چشم از جهان بربسته است. آيا با اين وضع جا دارد كه قول فرزندان او را ناديده گرفته و نظر دورافتادگان و همسايگان را بر قول آن ها ترجيح دهيم؟ بنابراين از ميان دوقول مزبور قول اماميه، در خصوصيات زندگي آن حضرت كه ما خود از اولاد و فرزندان و نزديكان اوست به حقيقت نزديك تر مي باشد. پدر و مادر پيامبر (صلي الله عليه و آله واسلم) عبدالله پدر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، يكي از فرزندان ده گانه عبدالمطلب مي باشد. عبدالله در ميان قريش به تقوا و پاكي معروف بود و از نظر وقار و متانت مقامي بس بلند و منزلتي بس عظيم نزد عبدالمطلب داشت. هنوز بيست و چهار بهار از سن او نگذشته بود كه پدر دست پسر را گرفت و او را به خانه «وهب بن عبد مناف» برد و از دختر او به نام «آمنه» كه به پاكي و عفت معروف بود خواستگاري كرد و در همان مجلس او را به عقد عبدالله در آورد. ميوه اين ازدواج فرزندي شد كه ورق تاريخ بشريت به وسيله او دگرگون گشت و انسانيت در مسير كمال و معرفت قرار گرفت، و از سير نبوت به وسيله او پايان يافت . عبدالله پس از ازدواج با آمنه، همراه كارواني از مكه عازم شام گشت، اين مسافرت در زماني رخ داد كه دوران حاملگي همسرش آغاز شده بود. كاروان پس از چند ماه به مكه بازگشتند، در حالي كه عبدالله در ميان آنها نبود، پس از گفتگو با شخصيت هاي بزرگ كاروان، روشن شد كه عبدالله موقع بازگشت در يثرب بيمار شد و ناچار به توقف و استراحت گشته است.عبدالمطلب فوراً پسر بزرگ خود، حارث را مامور كرد كه به يثرب برود و عبدالله را همرا ه خود بياورد، وقتي حارث وارد يثرب گشت، مطلع شد كه عبدالله با همان بيماري در ميان بستگان خود درگذشته است. از عبدلله فقط پنج شتر و چند را س گوسفند و يك كنيز به نام «ام ايمن» باقي ماند كه بعدها پرستار پيامبر(صلي الله عليه و آله وسلم) شد. القاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اصولا لقب و كنيه روي صفات يا سجاياي ذاتي يا بروز ملكات اخلاقي و آثار شخصيت پديد مي آيد و در اشخاص در همه طبقات يك سلسله القاب و كنيه‌هايي ديده مي شود كه روي آثار وجودي آنهاست ، مثلا سلطان المتكلمين – عمادالواعظين – ملك المحققين – استاد المجتهدين و نظاير آنانكه پيدايش آنها روي تحقيق علمي يا فني مانند ملك الكتاب و غيره بوده است و در ميان انبياء نيز اين سنت وجود داشته كه پرودگار عالم هر نبي و رسول خود را در صفاتي كه بيشتر قدرت بروز آن را داشته اند ملقب نموده مانند آدم صفي الله- ابراهيم خليل الله – موسي كليم الله –عيسي روح الله - محمد حبيب الله و درباره پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) كه داراي اثرهاي بيشماري از فضليت و كمال هستند القاب بي حسابي براي آن حضرت نوشته و گفته اند كه هر يك معرف صفات جسمي يا روحي و آثار طبيعي و اثرهاي معنوي او مي باشد كه رسول الله – حبيب الله – رحمت للعالمين– خيره الخلق– سيدالمرسلين– امام المتقين– خاتم النبيين- رسول الهادي –قائد عزالمحجلين- خيرالبريه- نبي الرحمه- مفتاح الجنه و غيره مي باشد و هزاران لقب كه در كتب مختلف نوشته اند كه در خطب امير المومنين، حضرت علي (عليه السلام) و در خطب امام سجاد (عليه السلام) بيان شده است .بنابراين، براي پيامبر (صلي الله عليه و آله واسلم) نامهاي بسياري است كه در آسمانها به نام احمد، و در زمين به نام محمد (صلي الله عليه و آله واسلم)، محمود و ابوا لقاسم شهرت دارد . طه – يس – خاتم – امين – فاتح – منذر – ماحي و … تا هزار اسم مي باشد. حضرت ابوجعفر، امام محمد باقر (عليه السلام) مي فرمايد: جدم رسول خدا (صلي الله عليه و آله واسلم) هزار نام داشته كه مادرش در حين حمل نام او را احمد و در حين تولد او را محمد ناميدند. دوران شير خوارگي پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) نوزاد آمنه (سلام الله عليها) فقط سه روز از مادر شيرخورد و پس از او دو بانوي ديگر به افتخار دايه بودن پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) نائل شدند. 1- ثويبه: كنيز ابو لهب كه به مدت چهار ماه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را شير داد. وي قبلا حمزه، عموي پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم ) را شير داده بود. ثويبه تا آخرين لحظات زندگي مورد احترام و تقدير پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) بود. 2- حليمه: رسم اشراف عرب بر اين بود كه فرزندان خود را به دايه ها مي‌سپردند. دايگان معمولا در بيرون از شهرها زندگي مي كردند تا كودكان را در هواي صحرا پرورش دهند تا رشد و نمو و استخوان بندي آنها محكم تر شود و ضمنا از بيماري و وباي شهر مكه كه خطر آن براي نوزادان بيشتر بود مصون بمانند و زبان عربي را در يك منطقه دست نخورده فرا گيرند. در اين قسمت دايگان قبيله بني سعد مشهور تر بودند. چهار ماه از تولد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) گذشته بود كه دايگان قبيله بني سعد به مكه آمدند. آن سال، قحط سالي عجيبي بود. و از اين نظر به كمك اشراف بيش از حد نيازمند بودند. علت اينكه حليمه براي دايه شدن ذكر شد اين است كه نوزاد قريش پستان هيچ يك از زنان شير ده را نگرفت، سر انجام هنگامي كه حليمه سعديه آمد و محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) پستان او را گرفت، وجد و سرور خاندان عبد المطلب (عليه السلام) را فرا گرفت. عبدالمطلب (عليه السلام) خطاب به حليمه پرسيد: از كدام قبيله اي؟ گفت:ازبني‌سعد، عبدالمطلب(عليه السلام)پرسيد: اسمت چيست؟پاسخ شنيد:حليمه. عبدالمطلب (عليه السلام) از نام و قبيله او بسيار خشنود شد. عبدالمطلب (عليه السلام) فرمود : « بَخَّ بَخَّ ، خِصْلَتانِ جَيَّدَ تانِ سَعْدٌ وَ حِلْمٌ مِنْهُما عِزٌّوالدَّ هِر وَعِزُّ الْاٌبَدِ ». «به‌به، دو خصلت نيكوست سعادت وحلم كه در آنهاست‌عزت دهر و عزت ابدي». حليمه چنين نقل مي كند:«آنگاه كه من پرورش نوزاد آمنه (سلام الله عليها) را متكفل شدم در حضور مادر او خواستم كه وي را شير دهم؛ پستان چپ خود را كه داراي شير بود در دهان او نهادم ولي كودك به پستان راست من بيشتر متمايل بود، اما من از روزي كه بچه دار شدم شيري در پستان راست خود نديده بودم .اصرار نوزاد من را بر آن داشت كه پستان بي شير خود را در دهان او بگذارم،همان دم كه كودك شروع به مكيدن كرد ، رگهاي خشكيده پر از شير شد و اين امر موجب تعجب همگان گرديد. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) به مدت پنج سال در قبيله بني‌سعد زندگي كرد و در مدت اين پنج سال حليمه دو بار او را به مكه نزد مادرش برد و در آخرين بار او را به مادرش بازگرداند. اولين باري كه حليمه پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را نزد مادرش برد، دوران شير خوارگي پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) بود، اما با اصرار فراوان او را از مادرش باز گرفت. علت اينكه حليمه اصرار مي كرد كه پيامبر (صلي الله عليه و آله واسلم) نزد او بماند اين بود كه اولاً: اين كودك باعث خير و بركت در زندگي حليمه شده بود ثانياً: شيوع بيماري وبا در مكه باعث شد كه آمنه (سلام الله‌عليها) خواهش حليمه را بپذيرد. مرحله دومي كه حليمه، پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را نزد مادرش برد زماني بود كه دسته اي از روحانيون حبشه به حجاز آمدند ، و وقتي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله واسلم) را ديدند، پي بردند كه نشانه هايي كه بعد از حضرت عيسي (عليه السلام) در كتابهاي آسماني براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) آمده بود در اين كودك كاملا وجود دارد، لذا تصميم گرفتند به نحوي كه ممكن است او را بربايند و به حبشه ببرند. بنابراين، حليمه تصميم گرفت كه او را نزد مادرش ببرد. بازگشت به آغوش خانواده حليمه، دايه مهربان پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) پنج سال از او محافظت كرد و در تر بيت و پرورش او كوشيد. در طي اين مدت يتيم مكه، زبان عربي فصيح را آموخت، سپس حليمه او را به مكه آورد . و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) مدتي نيز آغوش پر مهر و محبت مادرش را درك كرد. و تحت سر پرستي جد بزرگوارش عبدالمطلب (عليه السلام) قرار گرفت؛ و يگانه مايه تسلي باز ماندگان «عبدالله» همان فرزندي بود كه از او به يادگار مانده بود. سفر به يثرب و مرگ مادر از روزي كه آمنه(سلام الله عليها) شوهر جوان و گرامي خود را از دست داد، پيوسته در صدد رفتن به يثرب بود تا ضمن زيارت آرامگاه شو هرش از خويشان خود در يثرب ديداري به عمل آورد. با تحويل گرفتن محمد(صلي الله عليه و آله واسلم) فرصت مناسبي به دست آورد و آنان همراه با «ام ايمن» بار سفر بستن و راه يثرب را پيش گرفتند و يك ماه تمام در آنجا ماندند. اين سفر براي كودك بني‌هاشم با تألمات روحي همراه بود، زيرا براي اولين بار ديدگان او به خانه اي افتاد كه پدرش در آن خانه، جان داده و به خاك سپرده شده بود. هنوز موجي از غم و اندوه در روح بزرگ پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) حاكم بود كه حادثه جان گداز ديگري پيش آمد. محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) مادر عزيز خود را در محلي به نام «ابواه» از دست داد. اين حادثه بيش از بيش پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) را در خاندان بني هاشم عزيز كرد. عبدالمطلب(عليه السلام)،جد حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) همواره مراقب او بود و او بهترين و دوست داشتني ترين فرد در قلب او بود.عبدالمطلب (عليه‌السلام) او را نوه خود صدا نمي زد، بلكه او را فرزند خود مي دانست و اكثر اوقات وقتي به خانه مي آمد و محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) را نمي ديد، نگران مي‌شد ولي هرگز او را ملامت نمي كرد، بلكه هميشه تلاش مي كرد او را هدايت و راضي كند. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) با وجود سن كم، مقدار علاقه مادر را به خود درك مي كرد و خود نيز علاقه شديدي به مادر داشت و اكنون مادر از او جدا شده بود و او را تا قيامت و نخواهد ديد، لذا بر سر قبر مادر حاضر شد و با قلبي اندوهگين گريه كرد. او مي دانست، گريه و اندوه فايده اي ندارد، ولي مرگ مادر و پدر در دوران كودكي نشانه اي در زمان پيامبري او خواهد بود.ام‌ايمن آن زن صحرا نشين، او را از سر قبر بر مي دارد و از آنجا دور مي شوند. حضرت محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) اكنون پدر و مادر خود را از دست داده است .پدر خود را هرگز نديده و مدت كوتاهي در كنار مادر خود زندگي كرده است و در اين صحراي خشك مونسي ندارد، جز كنيز حبشي با وفا، كه دست او را بگيرد، ولي هرگز مهر او مانند مهر مادر نخواهد بود. وقتي ام ايمن محمد (‌صلي‌الله عليه و آل وسلم) را مي ديدند وچهره اش را غم در بر مي گرفت و اشك از چشمانش سرازير مي‌شد و احساس مي كرد قلبش از جا كنده مي شود، ولي او غم و اندوه خود را از محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) مي پوشاند تا رنجهايش كم شود، ولي اين امور، غمحضرت محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) را كم نمي‌كرد. ام ايمن زن خوبي بود، چون تلاش فراواني مي كرد تا خاطر محمد (صلي‌الله عليه و آل وسلم) آسوده باشد، ولي حضرت محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) دلسوزي او را احساس مي كرد تا نگرانيهايش كاهش يابد؟قسم به خدا كه روزگار چهره خود را نشان خواهد داد وسختي خود را به كودك شش ساله نشان مي‌دهد و پدر و مادر او را، از اومي گيرد و سخت تر اينكه كودك در غربت و به دور از اقوام است. بله، محمد(صلي الله عليه و آل وسلم) اكنون غريب است‌، يتيمي از پدر و مادر و غربت تنهايي در صحرا،غربتي كه باعث وحشت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) مي‌شود ولي خداوند متعال يار دوست و ام ايمن او را تا مكه و نزد جدش راهنمايي مي‌كند. وقتي خبر وفات حضرت آمنه (سلام الله عليها)، به عبدالمطلب (عليه السلام) رسيد، او بسياري از آرزو هاي خود را نقش بر آب ديد و بسيار اشك ريخت تا جايي اگر نوه‌اش نبود، نزديك بود روح از بدنش جدا شود.عبدالمطلب (عليه السلام) هر چه توان داشت براي محمد(صلي الله عليه و آل وسلم) به كار مي‌برد و علاوه بر جد بودن، پدر و مادر او نيز بود. او اسباب راحتي پيامبر(صلي الله عليه و آل وسلم) را فراهم مي كرد و همسرش ، هاله نيز كه دختر عموي آمنه (سلام الله عليها)بود، به محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) به نحو احسن رسيدگي مي‌كرد. آنها نه تنها او را سربار نمي‌دانستند، بلكه به او نيز مانند عمويش حمزه كه در سن او بود، رسيدگي مي كردند و گاه به محمد(صلي الله عليه و آل وسلم) اهميت بيشتري مي دادند. محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) در آن فضاي مناسب ، بدون احساس يتيمي رشد كرد و در آغوش گرم و پر محبت خويشاوندان قرار داشت و اگر اطرافيان هم به او محبت نمي ورزيدند، محبت و عواطف جدش براي او كافي بود و آن بزرگوار به تنهايي جاي پدر و مادر او را پر مي كرد تا جايي كه محمد (صلي الله عليه و آل وسلم) اصلا ً احساس يتيمي نمي نمود و گوشه گيري اختيار نمي‌كرد. خداوند اين دوران و نعمتهاي آن را متذكر شده است و مي‌فرمايد : «اَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَاويَ» «آواره نشدي كه مردم به تو ترحم كنند» معمولاً وقتي مردم به يتيم زياد مهرباني مي‌كنند و دل آنان به حال او بسوزد يتيم احساس شكست مي‌كند. يتيم از نداشتن پدر يا مادر يا هر دوي آنها احساس محروميت مي‌كند و هيچ چيز نمي‌تواند جايگزين اين محروميت شود، زيرا يتيم هر گاه مي بيند كه كودكان ديگر، هنگام نياز، پدر و مادر خود را صدا مي‌زنند، اين احساس شكست در او بوجود مي‌آيد. ولي فضاي حاكم بر زندگي محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) طوري بود كه اين عقده براي او هرگز بوجود نيامد و حسرت نداشتن پدر و مادر در دل او جا نگرفت، زيرا او در سايه جد بزرگوارش به سر مي برد كه براي او ارزش ويژه اي قائل بود. او از عزيزترين فرزندان عبدالمطلب بود و احساس جد خود را درك مي‌كرد. حضرت محمد(صلي الله عليه و آله وسلم)در هيچ حالتي احساس ننگ نمي‌كرد، زيرا نزد پرده دار كعبه جايگاه رفيع و عظيمي داشت و نزد جد خود احساس غم ، حسرت و كمبود محبت نمي كرد و عبدالمطلب (عليه السلام) هر چه در توان داشت براي راحتي او به كار مي برد تا او تلخي يتيمي را احساس نكند. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) داراي صفاتي بود كه ديگران را جذب مي‌كرد و هوش و نبوغي داشت كه او را از ديگران ممتاز مي كرد .به طوري كه هرگاه عبدالمطلب (عليه السلام) در كنار كعبه مي نشست و فرزندانش و بزرگان مكه در اطراف او بودند ، به محض اينكه حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌آمد به اطرافيان خود خطاب مي كرد و مي‌گفت : «راه را باز كنيد ، فرزندم را بخوانيد تا نزد من آيد . قسم به خدا او داراي منزلت ويژ ه اي است». در اين مرحله زندگي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله وسلم) ام ايمن در كنار او بود. عبدالمطلب(عليه السلام)در مورد سر پرستي حضرت محمد(صلي الله ‌عليه وآله وسلم) به ام‌ايمن اعتماد كرد، زيرا ميزان محبتهاي او را به محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را مي‌دانست‌و با وجود اينكه از محبت ام ايمن حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) آگاهي داشت، باز از او خواست در خانه آنان بماند‌. ام‌ايمن هم به وصيت عبدالمطلب عمل كرد، اگر چه نيازي به اين وصيت نبود‌، زيرا ام ايمن هيچ كس را به اندازه محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) دوست نداشت و محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) تنها كسي بود كه عواطف ام ايمن را به خود جذب كرده بود. مرگ عبدالمطلب و سفر به شام: هنوز امواجي از اندوه ، در دل پيامبر ( صلي الله عليه و آله وسلم) حكومت مي‌كرد كه براي بار سوم ، با مصيبت بزرگتري مواجه گرديد.هشت بهار بيشتر از عمر او نگذشته بود كه عبدالمطلب (عليه السلام) را از دست داد . مرگ عبدالمطلب (عليه السلام) آن چنان روح وي را فشرد كه در روز مرگ او، تا لب قبر اشك مي ريخت و تا پايان زندگي هيچ گاه آن واقعه را فراموش نكرد. با رحلت عبدالمطلب (عليه السلام) ابو طالب عموي پيامبر، با افتخار سر پر ستي او را بر عهده گرفت؛ مردي كه سطور طلايي تاريخ اسلام شاهد خدمات گرانبهاي او به اسلام و به راه خداست. بازرگان مكه طبق معمول، هر سا ل يك بار به سوي شام مي رفتند. ابوطالب تصميم گرفته بود كه در سفر ساليانه قريش شركت كند، اما مشكل مهم او برادر زاده‌اي بود كه لحظه اي او را از خود جدا نمي كرد؛ تصميم گرفت او را در مكه به جا بگذارد و عده اي را براي حفاظت او مامور كند‌.اما هنگام حركت كاروان اشك در چشمان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) تو فاني از احساسات را در دل ابوطالب برانگيخت به گو نه اي كه ناچار شد تن به مشقت دهد و محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) را به همراه خود ببرد. مسافرت پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) در سن دوازده سالگي از سفرهاي شيرين او به شمار مي رفت ، زيرا در اين سفر از «مدين» و «وادي القري» و «ديار ثمود» عبور كرد و از مناظر زيبا و طبيعي شام ديدن كرد. هنوز كاروان قريش ، به مقصد نرسيده بود كه در نقطه اي به نام «بصري»، جرياني پيش آمد كه بعداً به تفضيل آن جريان مي پردازيم. خاطره اي از دوران كودكي پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم): روزي كه قا فله قريش به «بصري» نزديك مي شد زاهدي گوشه گير به نام «بحيرا» در صو معه خود بود ، ناگهان ديد كارواني مي آيد در حالي كه تكه ابري بالاي سر آن سايه افكنده و همراه آنان حركت مي كند. بحيرا از صو معه به زير آمد و در گو شه اي ايستاد و به پيشكار خود گفت : برو به آنان بگو كه امروز همه شما مهمان من هستيد .اهل كاروان جز محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) كه در كنار اثاثيه ايستاده بود نزد او آمد ند، بحيرا كه مي ديد ابر بر جاي خود ايستاده و حركت نمي كند .گفت : آيا همه افراد قافله در اينجا حاضر ند؟ گفتند: آري مگر جواني كه از حيث سن از همه كوچكتر است. بحيرا گفت: او را هم بگوييد بيايد، محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) را هم آوردند .چون آمد ،ابر هم با او به حركت در آمد راهب خيره خيره در او نگريست پس از صرف غذا به او گفت : من از تو پرسشي دارم؟ تو را به «لات» و «عزي» قسم مي‌دهم كه جواب مرا بدهي. حضرت محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود : مبغوض ترين چيزها در نزد من،همين دو اسم است كه مرا به آنها قسم دادي بحيرا گفت:تو را به « الله» (خدا) قسم مي دهم كه پاسخ مرا بدهي. محمد(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: سوال خود را بگو! بحيرا پس از يك مصاحبه كوتاه با محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) بر دست و پاي او افتاد و بر آنها بوسه زد و گفت: اگر زمان تو را دريابم، پيشاپيش تو با دشمنانت خواهم جنگيد ، تو بزرگ فرزندان بشري…. و پرسيد: اين جوان فرزند كيست ؟ اهل كاروان به ابو طالب اشاره كردند ، كه فرزند اوست! بحيرا گفت: نه ، پدر اين جوان نبايد حيات داشته باشد! ابوطالب فرمود: آري او برادر زاده من است! بحيرا گفت: اين جوان آتيه درخشان و مهمي دارد اگر آنچه من در او مي بينم يهوديان ببينند او را نابود خواهند ساخت مواظب باش يهوديان به او آسيبي نرسانند! ابوطالب– او مگر چه خواهد كرد، و يهود به او چه كاري خواهند داشت؟ بحيرا – او در آينده پيامبر خواهد بود و فرشته وحي بر او فرود خواهد آمد. ابو طالب–خدا او را وا نمي‌گذارد و از شر دشمنان و يهوديان محافظت مي‌كند. فهرست منابع و ماخذ 1- قرآن مجيد 2- ابن هشام، ابي محمد عبدالملك بن هشام، سيره ابن هشام، ج1 و 2، بيروت دار احياء التراث العربي، بي تا. 3- ارزيده،محمدعلي،خلاصه نهج الفصاحه همراه با شرح زندگاني محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، چاپ نشر، انتشارات موسوي، مرداد 1361، بي جا. 4- استرآبادي، احمدبن تاج الدين، آثار احمدي (تاريخ زندگاني پيامبر اسلام و ائمه اطهار (عليهم السلام)، به كوشش ميرهاشم محدث، تهران، دفتر نشر ميراث مكتوب، انتشارات قبله، چاپ اول، 1374. 5- امين زاده، محمدرضا، روي نگار، قم، دفتر نشر برگزيده، چاپخانه سلمان فارسي، چاپ اول، تابستان 1374. 6- اميني، ابراهيم، پيامبري و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، قم، چاپ چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، موسسه بوستان كتاب قم (مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول، 1384. 7- آيتي، محمدابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، آبان 1369. 8- بهشتي، سيدجواد، صراط مستقيم، تهران ناشر ستاد اقامه نماز، شركت چاپ و نشر فراز انديش سبز، چاپ اول، تابستان 1385. 9- پيشواي، مهدي، شرح زندگاني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بازنگري داوود حيدري و علي اكبر هراتي، تهران، مركز فعاليتها و پژوهشهاي قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ ششم، زمستان 1383. 10- تويسركاني، محمدرضا، الگوي برتر (شيوه مبارزه پيامبر اكرم با مفاسد اجتماعي) تهران، ناشر آرام دل، چاپ اول، بي تا. 11- جعفريان، رسول تاريخ سياسي اسلام، ج 1، قم، دفتر نشر الهادي، موسسه چاپ الهادي، چاپ اول، پاييز 1377. 12- جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، تنظيم و نگارش حجه السلام حسن واعظي محمدي، قم، ناشر مركز نشر اسراء، چاپ و انتشارات اسراء، چاپ پنجم، تيرماه 1385. 13- حافظ شيرازي، شمس الدين محمد، ديوان حافظ، غزل 161، به كوشش مجيد حميدا، تهران، تحقيق و پژوهش اشرف باقري، چاپ مهارت، 1379، بي‌تا، بي‌نا. 14- حرعاملي،محمدبن حسن، وسايل الشيعه، ج 8، ناشر اسلاميه، چاپ هفتم، 1379، بي جا، بي تا 15- حسيني، سيد مجتبي، تاريخچه سياسي- اقتصادي (صدراسلام)، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل وابسته به انتشارات اميركبير، چاپ سوم، تابستان 1383. 16- خامنه اي، سيد علي، شخصيت و سيره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ج 1، تدوين و تنظيم موسسه فرهنگي قدر ولايت، تهران، ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ صاحب كوثر، چاپ دوم، 1385. 17- خامنه اي، سيدعلي، شعاعي ازنير اعظم (رهيافتي به منظومه فكري رهبر انقلاب اسلامي درباره حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم))، تهران، تدوين و تحقيق دفتر فرهنگي فخر الائمه (عليهم السلام)، قم، انتشارات سروش، چاپ اول، 1385، بي نا. 18- خلخالي، علي اشرف، راه و روش انبياء (عليه السلام)، چاپخانه دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، بهار 1372، بي جا. 19- خليلي، محمدعلي، خاتم النبيين، تهران، ناشر عطايي، 1349، بي‌تا 20- درگاهي، حسين، پيامبري و پيام، تهران، انتشارات شمس الضحي، چاپ نگارش، چاپ اول، پاييز 1383. 21- دفتري فرد، علي اصغر، داستان پيامبران بر اساس آيات و روايات و مستندات، تهران نشر سبحان، چاپ اول، 1384، بي تا. 22- رضي، ترجمه و شرح نهج البلاغه، مترجم محمد دشتي، تهران، نشر مشرقين، چاپ دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هفتم، زمستان 1379. 23- سبحاني تبريزي،جعفر، تاريخ اسلام زندگي پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم)، قم، موسسه فرهنگي انتشاراتي امام عصر (عليه السلام)، چاپخانه مهر، چاپ چهارم، 1380. 24- سبحاني تبريزي، جعفر، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، نشر مشعر، چاپ الهادي، چاپ نهم، تابستان 1377، بي جا. كتاب شناسي 1- شهيدي ، سيد جعفر، تاريخ تحليلي اسلام، مركز نشر دانشگاهي، چاپ رودكي، چاپ دوازدهم،1370، بي جا، بي تا. 2- خويي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعه في شرح نهج البلاغه، ج 11، تهران، مكتبه الاسلاميه، جمادي الاولي 1382، بي تا. 3- دشتي، محمد و همكاران، نهج الحياه (فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، قم، موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين (عليه السلام) چاپ نهضت، چاپ دوم، مهر1372. 4- قمي، عباس، سفينه البحار، ج 1، دارالاسره للطباعه و النشر، چاپ القرآن الكريم الكبري، چاپ سوم، 1422 هـ.ق، بي تا، بي جا. 5- مجلسي، محمدباقر، حياه القلوب، ج 1، به تحقيق سيد علي اماميان، انتشارات سرور، چاپ سرور، چاپ پنجم، 1382 هـ.ش. بي جا.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته