مقاله زندگینامه سعدی (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
زندگینامه سعدی
«الشیخ الامام المحقق ملک الکلام افصح المتکلمین ابو محمد مشرف الدین ( شرف الدین ) مصلح بن عبدالله بن مشرف السعدی الشیرازی» ، از شاعران بزرگ زبان و ادب فارسیست. (1)
غیر از لقب اکتسابی او – «افصح المتکلمین» – که هنرش به او بخشیده ، در شناسنامة او ، تکلیف هیچ چیز دیگر روشن نیست.(2)
«ابوبکر بیستون» که چهل واندی سال بعد از شیخ ، کلیات و غزلیات او را جمع کرده و منظم ساخته است در مقدمهای که بر دیوان او نوشته، او را « مشرف المله و الدین مصلح الاسلام و المسلمین » میخواند.
«حمدالله مستوفی» در «تاریخ گزیده» سعدی را «مشرف الدین مصلح شیرازی» معرفی میکند.
در نسخة کهنهای از کلیات که در 716 کتابت یافته و متعلق به «لقمان الدوله» بود در سال 1326 مورد استفادة «فروغی» برای تصحیح چاپ دیوان قرار گرفت، بخش «طیبات» بدین عبارت خاتمه میپذیرفت: « و قد نقل هذا من حظ الامام المحقق المغفور مشرف المله و الدین مصلح السعدی.....» و قطعه سنگی که هنگام کندن زمین پیرامون آرامگاه سعدی برای تعمیر اسفالت از خاک بیرون آمد و در موزة «فارس» حفظ شده است و گمان میکنند مربوط به سر در مقبرة قدیمی پیش از تعمیر «کریم خانی» بوده باشد. بر این پاره سنگ به خط ثلث، آیاتی از «قرآن» و شعری از سعدی و عباراتی در توصیف او که به نام سعدی ختم میشده است که فعلاً دو کلمة اول و آخر آن بر جا مانده است: « ابو عبد.... السعدی » که به قرینه « ابو عبدالله .... سعدی » باید باشد.
«جامی» در «نفحات الانس» نام او را «مشرف الدین مصلح بن عبدالله» و در «بهارستان» «شیخ مصلح الدین» مینویسد. نظر «ابن فوطی بغدادی» در کتاب «مجمع الالقاب» قدیمترین روایت راجع به معرفی اوست که بدین نام میخواند: « مصلح الدین ابو محمد عبدالله بن مشرف بن المعروف با السعدی الشیرازی »
روایتها بسیار است و «محیط طباطبایی» معتقد است میتوان با مقایسة آنها از روی حدس به وجود رابطهای میان لقب « مصلح الدین » و کنیه « ابو محمد » و اسم « عبدالله » و همچنین لقب « مشرف الدین » با کنیه ابو عبدالله پی برد. (3)
برخی نیز نام کامل سعدی را «مشرف الدین بن مصلح الدین عبدالله» نام برده نه «مصلح الدین». (4) «هانری ماسه» نیز در انتخاب نام او مردد مانده و اینگونه مینویسد: « نام او را مصلح الدین یا بنا به قولی شرف الدین عبدالله یا مشرف الدین عبدالله گذاشتند » . (5)
«یان ریپکا» در کتاب «تاریخ ادبیات ایران» او را «شیخ ابو عبدالله مشرف الدین مصلح، سعدی شیرازی مینامد» . (6)
نتیجة پژوهشهای دهههای اخیر در نهایت این شده که به روایت ابن فوطی ( م 723 هـ ) که معاصر سعدی بوده و با سعدی نامهنگاری داشته است، رضایت دهنده و نام او را مصلح الدین، کنیهاش را ابومحمد، لقبش را مشرف الدین یا شرف الدین و تخلصش را سعدی بدانند. (7)
«تاریخ تولد او از مواردیست که مورد تردید واقع شده و نظریه پردازان با دلایل خاص خود آن را تعیین کرده و بر آن پا فشاری ورزیدهاند.
برای نوشتن زندگی نامة شخصی، میتوان به آثار بر جا مانده از آن شخص و یا شاهدان عینی تکیه کرد و از آنجا که در مورد سعدی افسانهها بسیار است، شواهد عینی وجود ندارد و آنچه که در تعیین تاریخ تولد یاری گراست، نگاه به آثار وبررسی آنهاست.
در آثار سعدی شواهدی که میتواند گویای زمان تولد او باشد وجود دارد که هر ادیبی بنابر نظریة شخصی خود تاریخی بر تولد او ساختهاند. به عنوان نمونه گروهی بنابر، بیان حال سعدی در «دیباچة گلستان» ، تاریخ تولد او را چنین گویند : چون شیخ شب هنگام تأمل ایام گذشته میکرده و به عمر تلف شده تأسف میخورده و این بیتها را مناسب حال خود میگفته:
هر دم از عمر میرود نفسیچون نگه میکنم نماند بسیای که پنجاه رفت و در خوابیمگر این پنج روز دریابی (8)
و در پایان دیباچه، زمان اتمام گلستان را به این تاریخ بیان میکند :
در این مدت که ما را وقت خوش بودز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود (9)
پس سعدی در زمان اتمام گلستان 50 سال داشته است و بنابراین تولد او 606 هجری قمری میباشد «محیط طباطبایی» این نظریه را رد کرده و تولد او را حدود 585 قمری میداند» . (10)
برخی نیز تاریخ تولد او را 580 ذکر کردهاند. (11) دکتر «ذبیح الله صفا» تاریخ تولد او را سال 606 هجری میداند . (12) و «الطاف حسین حالی» ادیب و شاعر در اواخر قرن 13 هجری، سعدی را شاگرد نظامیهای «ابوالفرج بن جوزی» بزرگ، در گذشتة سال 597 هجری و صاحب کتاب مشهور «تاریخ المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک»پنداشته و طاماتی بدین استدلال یافته که چون سعدی به هنگام در گذشت استادش بیش از 9 سال نداشته، تولد او پیش از 589 هجری بوده است. (13)
بحث در مورد تاریخ تولد سعدی هنوزهم ادامه دارد اما سال 606 قطعی ترین نظری است که پذیرفتهاند و متعقدند سعدی در آن سال در شیراز متولد شده است. (14)
و نیز آنچه دربارة زندگی سعدی بیان شده با تکیه بر آثار او بویژه بوستان و گلستان است. بنابر روایت «تذکرة دولتشاه»پدر شاعر «عبدالله» و در خدمت «سعدبن زنگی» بوده و لقب «سعدی» را او برای خود برگزیده بود. اما بیشتر احتمال دارد خود شاعر به عنوان حق شناسی تخلص« سعدی » را انتخاب کرده باشد. (15) در مورد تخلص سعدی نیز اظهار نظر بسیار است. برخی بر این نظرند که تخلص او مأخوذ او نام « سعد » پسر اتابک ابوبکر است و برخی هم تخلص او را مأخوذ از اسم سعد زنگی پدر اتابک ابوبکر میدانند و محیط طباطبایی نیز معتقد است که تخلص سعدی باید از نسبت خانوادگی او گرفته شده باشد که منسوب به سعدبن عباده خزرجی صحابیست. (16)
او در شیراز و بنابر گفتة خود در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمده است:
همة قبیلة من عالمان دین بودندمرا معلم عشق تو شاعری آموخت (17)
او از کودکی تحت تربیت پدر قرار گرفت و از هدایت و نصیحت او بر خوردار گشت. (18)
سعدی در هر داستان موقعیتی را میآفریند تا در آن فضا نکتة اخلاقی را بیان کند اما اگر برخی حکایت را مانند حکایت زیر بتوان واقعی پنداشت، چگونگی سالهای خردسالیاش و اینکه پدرش از کارکنان سادة دیوان بوده و در رفاه بودند را میتوان فهمید: (19)
ز عهد پدر یاد دارم همیکه باران رحمت بر او هر دمیکه در طفلیم لوح و دفتر خرید ز بهرم یکی خاتم زر خریدبدر کرد ناگه یکی مشتریبه خرمایی از دستم انگشتری (20)
از مرگ پدر در کودکی اش، سخن میگوید :
مرا باشد از درد طفلان خبرکه در طفلی از سر برفتم پدر (21)
بعد از مرگ پدر، ظاهراً در حجر تربیت نیای مادری قرار گرفت. (22) پس از محروم شدن از تربیت پدر شیراز تنها ماند. اما «اتابک سعد» مردی نبود که فرزند خدمتگزار پیشین خود را در سختی رها کند. در سایة توجه اتابک: سعدی که بی گمان بر اثر هوش و ذکاوت پیش رس خود انگشت نما بود به بغداد رهسپار گشت .(23)
او که مقدمات دانشهای ادبی و شرعی را در شیراز آموخته بود برای اتمام تحصیلات به بغداد رفت زیرا در پی لشکرکشیهای خوارزمشاه و ایلغارهای مغول به بغداد رانده شد و در مدرسه نظامیة آن شهر، دانش آموزی را دنبال کرد. (24)
تحصیلات مقدماتی سعدی در مدرسة عالی نظامیة بغداد- که توسط خواجه نظام الملک طوسی در نیمة قرن پنجم هجری در عصر سلجوقی برای پرورش فقیهان شافعی مذهب تأسیس شده بود- صورت گرفت. سعدی در اواخر دهة دوم در سدة هفتم برای تحصیل در آن جا، رحل اقامت ناپایدار افکند و این دوره تا سال 623 هـ.ق دوام داشت.
این مدرسه برای هر طالب علمی کعبة آمالی بود که رسیدن به آرزوهای دین و دنیای خود را در آن مییافت . زیرا این مدرسه، بزرگترین دانشگاه علوم دینی دنیای اسلام بود و نخستین استاد آن، «ابواسحاق شیرازی» (م 476 هـ) پیشوای شافعیان بود که شهرتی جاودانه یافت و او 15 سال قبل از سعدی از فارس وارد عراق شده بود.
ورود به مدرسة نظامیة بغداد در بین سایر مدارس نظام الملکی راحتتر بود زیرا مدارس «مرو» و«بلخ» و «نیشابور» و «هرات» در آتش هجوم تاتار میسوخت و دیگر شهرهای نظامیهای، مانند «اصفهان» شاهد درگیری تعصبات «خجندیان شافعی» و «ساعدیان حنفی» بودند.
دیدار سعدی از «عراق» و اقامت او در «بغداد» با نیمه خلافت دیر پای «ناصر» (575-623هـ ) و خلافت یک سالة پسر و جانشینانش «الظاهر» ( 622-623هـ ) و خلافت «مستنصر» ( 623-640 هـ ) و «مستعصم» آخرین خلیفة «عباسی» ( 640-623 هـ ) تقارن داشته است.
بغداد در آن زمان بیش از سی مدرسه داشت و در بین این همه مدارس، تنها مدرسة نظامیه بود که هر استاد و طالب علم حضور در آنجا را افتخاری میشمرد. مدرسة «مستنصریه» با حمایت مادی و معنوی «مستنصر بالله عباسی» خلیفة وقت برای مذهب اربعه سنیان، با شکوه عظیمی ساخته شده بود ولی نتوانست با نظامیه رقابت کند. مخصوصاً در ایام «مستعصم» ( 640-656 هـ ) کار تجسس در عقاید و تجاوز به آزادی شغلی و فکری دانشمندان به جایی رسیده بود که وزیر، استادان «حنفی» ، «مالکی» شافعی ، «حنبلی» مستنصریه را متعهد ساخته بود که در مجالس درس سخنی از خویش نگویند وتنها به گفتهها و نوشتههای پیشینیان و تکرار مکررات در مسایل مذهبی بسنده کرده و این چنین باب اجتهاد و نقد و نظر را در این دانشگاه بزرگ مرکز خلافت عباسی مسدود کردند. سعدی در چنین فضای فکری و زمان و مکان سیاسی، اجتماعی، بغداد را دیده و فقط در مدرسه نظامیه تحصیل کرده است. (25)
اشارت شعدی به تحصیل در بوستان چنین است:
مرا در نظامیه ادرار بودشب و روز تلقین و تکرار بودمراستاد را گفتم ای پر خردفلان یار بر من حسد میبردشنید این سخن پیشوای ادببه تندی بر آشفت و گفت ای عجبحسودی پسندت نیامد زدوستکه معلوم کردت که عیبت نکوست؟گر او راه دوزخ گرفت از خسیاز این راه دیگر تو دروی رسی (26)
در زمان ورود سعدی به نظامیة بغداد، کتب متعددی در مورد «الهیات» «فقه» ، «تفسیر قرآن» توسط استادان آن مرکز تألیف شده بود. (27)
در نظامیة، آموزش بر مبنای فرقة شافعی تنظیم شده بود و به دلیل جدیت و کوشایی سعدی، طولی نکشید که علاوه بر گرفتن مستمری، عنوان معید نیز پیدا کرد. (28)
تحصيل او در بغداد رويدادي است كه از جنبة هنر شاعري سعدي كه بگذريم جنبههاي ديگر شخصيت او را شكل ميدهد. (29)
دربارة استادان و مشایخ سعدی در مدرسة نظامیة بغداد ، اشارهای- در نظم و نثر او و حتی در نوشتههای قدمایی که در مورد احوال و آثار او تفحص کردهاند- دیده نمیشود. از بزرگان علمی و عارفانی که سعدی به عنوان مشایخ خویش در بغداد از آنان نام برده است یکی «ابوالفرج بن الجوزی» ملقب به محتسب، متوفی 656 قمریست. (30) همچنین تحت تاثیر صوفی عالی قدر «شیخ شهاب الدین سهروردی» متوفی 623 هـ. ق قرار گرفت . (31) در یکی از حکایات بوستان از او نیز یاد میکند :
مقامات مردان به مردی شنونه از سعدی از سهروردی شنومرا شیخ دانای مرشد شهابدو اندرز فرمود بر روی آب (32)
سعدی علاوه بر کسب تربیت و قبول نظر عارفان و پیران، به عدهای از آنان ارادت ورزیده و کسب فیض کرده است با این تفاوت که اطاعت صرف از آنها نداشته و فقط از مصاحبت و گفتار و نظرهای آنان برخوردار بوده است. و ذکر نام بعضی از مشایخ مانند «عبدالقادر» گیلانی، باعث شده کسانی مثل دولتشاه او را از مراد و مشایخ سعدی بدانند. (33)
سعدی سفرهای بسیار و متعددی داشته است که برای آنها انگیزههایی قائل شدهاند. سفرهای سعدی را نتیجة، طبع بیآرام او دانستهاند که ثمری بس گرانبها داشت. (34)
«هانری ماسه» میگوید: «دو انگیزه موجب شد که سعدی به مسافرت اقدام کند. اول فریضة حج و دوم شهر بغداد که مبدأ مسافرتها و سرمنزل همة جادهها بود و به این ترتیب شاعر به طور مستقیم به مسافرتهای دور و دراز تمایل پیدا میکرد و از طرفی در ممالک اسلامی، مسافرت نوعی ریاضت اجباری از برای درویشان به شمار میآمد و دیگر اینکه شاید نشانههای مکرر عدم ثبات سیاسی، در تصمیم سعدی برای دور شدن از بغداد مؤثر بوده است». (35) همچنین، بیشک سعدی از سر کنجکاوی و برای فرار از بلا یا به گردش در کشورهای آسیایی مصمم شد و البته ذوق سفر نیز در دلشجا گرفته بود زیرا در کلیات اشارات متعددی به منافع و مزایای سفر دارد. بنابراین سعدی در دوران پیری، هیچ تأسفی نداشته که مدتی دراز، زندگی پر حادثه و پرخطر مردم سفری را برگزیده بوده است. (36) درباب هشتم گلستان میگوید: عاقل چون خلاف اندر میان آید، بجهد و چون صلح بیند لنگر بنهد که آن جا سلامت بر کران است و این جا حلاوت در میان. (37)
سفرهای سعدی از بغداد در حدود سال (620-621) آغاز شد و در سال 655 با بازگشت به شیراز پایان پذیرفت. او در ابتدا به بغداد سفر کرد و بعد سفرهای طولانی او به حجاز و شام و لبنان و روم بود که از هر جایی توشهای اندوخت. (38)
دکتر «اته» آغاز سفرهای طولانی او را سال 624 هـ.ق- زمانی که سعدی از بغداد به شیراز بازگشته و وضع آشفتة فارس را دیده و آنجا را ترک میکند- میداند و معتقد است در حدود سی سال تا 654 در سرزمینهای اسلام از هند در مشرق ایران و سوریه و حجاز در مغرب ایران به سیر و سیاحت میپردازد.
از نظر او، سعدی طی این سفرها، بلخ، غزنه، پنجاب، سومنات، گجرات، یمن، حجاز و دیگر قسمتهای عربستان حبشه، شام، بویژه دمشق و بعلبک، افریقای شمالی و آسیای صغیر را دیده است. او همه جا مانند درویش واقعی به جاهای گوناگون سفر کرده و با همه صنفها و طبقات مردم نشست و برخاست داشته است.
برخی سفرهای او را میتوان با توجه به حکایتهایش در گلستان و بوستان توجیه کرد. گاه به وجه دردناکی با کاروان حج بیابانهای سوزان «عربستان» را پیموده و گاه در «کاشغر» با شاگردان مدرسه به بذلهگویی پرداخته و.....» (39)
بازگشت او را از سفرهای طولانی، شیراز سال 654 دانسته و فعالیت ادبی او مربوط به این دوره از زندگی اوست. (40)
«ذبیحالله صفا» سفر او را به مکه یکبار پس از سال 655 میداند. «دولتشاه» با اطمینان میگوید که سعدی چهارده بار به زیارت خانة خدا رفته است و هازی ماسه نیز تا حدی این گفتة دولتشاه را پذیرفته میگوید: «به فرض این که دولتشاه مبالغه کند لااقل سعدی چند بار به مکه رفته است و در گلستان حداقل در شش مورد به این زیارتها اشاره کرده است. (41)
از خستگی حاصل از این سفرها، سعدی در دو مورد سخن به میان میآورد. (42)
برخی از سفرهای سعدی را خیالی و بافتة ذهن شاعر میدانند. مخصوصاً سفر به هند تا دیار فرنگ. (43) و برخی دیگر معتقدند که نام مکانهایی که در گلستان آمده است چه بسا سفر واقعی سعدی نباشد بلکه به خاطر شهرت آنها و یا موسیقی کلام باشد. (44)
از نظر «محمدعلی اسلامی ندوشن»، سفرها اکثراً واقعی بودهاند. سفرها چون دلایل دارند و مورد به مورد آنها گفته شده است و دیگران که معاصر سعدی بودهاند یا اندکی بعد از سعدی بودهاند آنرا قبول کردهاند. شاید در مورد برخی از آنها غلو شده باشد ولی این بدان معنی نیست که چون دیباچه گلستان را خیالی گرفتهاند پس سفرها هم خیالی بودهاند. (45)
آثار سعدی که گاه جداگانه و گاه در قالب کلیات که حاوی رسالهها و بوستان و گلستان و ملمعات و ترجیعات و قصاید و غزلیات بوده، به طبع رسیده است.
آثار او را میتوان به دو دسته منظوم و منثور تقسیم کرد. در رأس آثار منظوم او، که در نسخههای کهن کلیات «سعدی نامه» نامیده شده، بوستان است. تاریخ اتمام آن 655 هجری ست و شامل ده باب به نامهای، عدل، احسان، عشق، تواضع، رضا، ذکر، تربیت، شکر، توبه، مناجات و ختم کتاب است. او این کتاب را در قالب مثنوی به بحر متقارب و به نام «اتابک ابوبکر سعدبن زنگی» سروده است. این کتاب مثنوی عارفانه است. اما بر روی هم او به تفکر انتزاعی عرفانی چندان علاقمند نیست جز آنکه آنها را در زندگانی روزمره، یعنی اصول اخلاقی و آموزندهای که خود قبول دارد، به کار میبرد و هدف نظری را دنبال میکند.
از اثرهای منظوم دیگر او: قصیدههای عربیست که کمتر از هفتصد بیت و مشتمل بر معانی غنایی و مدح و نصیحت و یک قصیده در مرثیة المستعصم بالله است. قصیدههای فارسی نیز در موعظه و نصیحت و توحید و مدح شامان و بزرگان دارد. مرثیههای او که برای «المستعصم» و «ابوبکر بن سعدبن زنگی» . «سعدبن ابوبکر» و «امیرفخرالدین ابیبکر» و «عزالدین احمدبن یوسف» سروده و نیز یک ترجیح بند در مرثیة اتابک سعدبن ابیبکر دارد.
غزلهای او شامل ملمعات، مثلثات، ترجیعات، طیبات، بدایع، خواتیم و غزل قدیم.
قطعههایی به عربی و فارسی و غالباً در مدح صاحب دیوان جوینی ساخته شده است بنام او «صاحبیه» نامیده شده است. از آثار منظوم دیگر «خبیثات» است که مجموعهای از شعرهای هزل و در مثنوی انتقادی و چند غزل و قطعه و رباعیست که همة آنها رکیک نیست بلکه بعضی متضمن مطایبههای مطبوع و منظوم است و آثار منثور او:
رسالات ششگانة سعدی، آیتی از کمال سخنوری و نمودار استادی وی در نگاشتن نثر عرفانیست.
رساله دوم، مجالس پنجگانه، گویای مقام والای وی بر منبر و عظ و خطابه بوده، متضمن تفسیر و شرح بعضی از آیات در حاوی مضامین عارفانه است.
گلستان: اثر منثور استاد، در بهار 656، به نام سعدبن ابوبکر، در هشت باب نگاشته شده و حاوی معانی بلند حکمی و اخلاقی و عرفانی و اجتماعی. (46)
در گلستان جا به جا، نکتهها و نتیجهگیریهای اخلاقی فراوان به شعر آورده شده و بیگمان در این کار مناجات انصاری سرمشق او بوده است و شگرد برتر داستان سرایی و نکتههای دقیق کنایهآمیز در بخشهای حرفهای کلیشهای- که در گلستان فراوان است- دست استادی بزرگ را نشان میدهد. (47)
تاریخ وفات سعدی موضوعی مبهم و بحثانگیز است. زیرا شرح حالنویسان ایرانی دربارة تاریخ وفات به دو دسته تقسیم شدهاند. بعضی (مستوفی، خواند میر و امین احمد رازی) هفدهم ذیالحجه 690هـ.ق را پذیرفتهاند و دیگران (دولتشاه، جامی و حاجی خلیفه) شوال 691 هـ.ق را تاریخ وفات میدانند. (48)
«قزوینی» به وفات سعدی در سال 691 ق رضایت داده است. (49)
«ادوارد برون» وفات او ار سال 690 هـ.ق دانسته است. (50) در حالیکه وفات سعدی را در مأخذها به چند گونه نوشتهاند اما ذیالحجه سال 690 هـ.ق به حقیقت نزدیکتر است. (51)
منابع و مآخذ:
1- ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران (1351، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران) جلد 3 ص 584-585
2- نقل به مضمون، ر.ک: ضیاء موحد، سعدی (چاپ سوم، 1378، انتشارات طرح نو) ص 23
3- محمد محیط طباطبایی، نکاتی در سرگذشت سعدی، ذکر جمیل سعدی، کمیسیون ملی یونسکو- ایران (1369، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) جلد 3، ص 191-194.
4- ادوارد برون، تاریخ ادبی ایران، ترجمه و حواشی: علی پاشا صالح (1358، انتشارات امیرکبیر) جلد 2 ص 887
5- هانری ماسه، تحقیق دربارة سعدی، ترجمه: محمد حسن مهدوی اردبیلی، غلامحسین یوسفی (1364، انتشارات توس) ص 17
6- یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه: ابوالقاسم سری (1383، انتشارات سخن) جلد 1 ص 451
7- سعدی، ص 24، نیز. ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3 ص 586-588
8- سعدی، گلستان، تصحیح: غلامحسین یوسفی (چاپ ششم، 1381، انتشارات خوارزمی) دیباچه، ص 52.
9- همان مأخذ، ص 57
10- سعدی، ص 32-35؛ نیز. ر.ک: نکاتی در سرگذشت سعدی، ص 198-200
11- تحقیق درباره سعدی، ص 17؛ نیز. ر.ک: تاریخ ادبی ایران، جلد 2، ص 887
12 تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 589
13- نورالله کسایی، تحصیلات سعدی در بغداد و نظامیة بغداد، سعدیشناسی، به کوشش: کوروش کمالی سروستانی (1378، بنیاد فارسی شناسی) دفتر دوم ص 80؛ نیز. ر.ک: الطاف حسین حالی، حیات سعدی، ترجمه: سیدنصرالله سروش (تهران، 1316، بنگاه دانش) ص 1-4
14- سعدی، ص 33
15- تحقیق دربارة سعدی، ص 22
16- نکاتی در سرگذشت سعدی، ص 194-195؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبی ایران، جلد2، ص 888؛ نیز.ر.ک: تحقیق دربارة سعدی ص 22
17- کلیات سعدی، تصحیح: محمدعلی فروغی (چاپ هفتم، 1379، انتشارات ققنوس) غزلیات، ص 394، 32-ط-ب
18- تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 592
19- تحقیق درباره سعدی ص 22-25
20- سعدی، بوستان، تصحیح: غلامحسین یوسفی (چاپ هفتم، 1381، انتشارات خوارزمی) باب 9، ص 189، بیت 3751
21- همان مأخذ، باب 2، ص 80، بیت 1152
22- تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 529
23- تحقیق دربارة سعدی، ص 26؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبی ایران جلد 2، ص 888
24- تاریخ ادبیات ایران، جلد 1، ص 151؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 593
25- تحصیلات سعدی در بغداد و نظامیة بغداد، ص 76-79؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبی ایران جلد 2، ص 888
26- بوستان، باب 7، ص 159 بیت 3021
27- نقل به مضمون،ر.ک: تحقیق دربارة سعدی، ص 31
28- نقل به مضمون،ر.ک: همان مأخذ ص 37؛ نیز.ر.ک: بوستان، باب 7، ص 159 بیت 3021 ؛ نیز.ر.ک: گلستان، باب2، ص 103، حکایت 36
29- سعدي، ص 51
30- نقل به مضمون، ر.ک: تحصیلات سعدی در بغداد و نظامیه بغداد، ص 79-80؛ نیز.ر.ک: گلستان، باب 2، ص 94؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 593؛ نیز.ر.ک: سعدی، ص 58
31- تاریخ ادبی ایران، جلد 2، ص 888؛ نیز.ر.ک: تحقیق دربارة سعدی، ص 35- 37
32- کلیات سعدی، به اهتمام: محمدعلی فروغی (چاپ دوم، تهران، 1356) ص 259
33- نقل به مضمون، ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 595-596؛ نیز.ر.ک: تحقیق درباره سعدی ص 34-35؛ نیز.ر.ک: گلستان، باب 2، ص 87
34- تاریخ ادبیات ایران، جلد 1، ص 451
35- تحقیق دربارة سعدی، ص 40
36- همان مأخذ، ص 57
37- گلستان، باب 8، ص 189
38- تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 596-597
39- تاریخ ادبی ایران، جلد 2، ص 888-889
40- همان مأخذ، ص 889
41- تحقیق دربارة سعدی، ص 51؛ نیز.ر.ک: گلستان، باب2، ص 92-93؛ باب 2، ص 97
42- تحقیق دربارة سعدی، ص 52؛ نیز.ر.ک: گلستان، باب 2، ص 91؛ نیز.ر.ک: بوستان، باب 8، ص 174 بیت 2398
43- تحصیلات سعدی در بغداد و نظامیة بغداد، ص 76؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبیات ایران، جلد اول، ص 451
44- سعدی، ص 42
45- محمدعلی اسلامی ندوشن، چهار سخنگوی وجدان ایرانی (1383، نشر قطره) ص 121
46- تاریخ ادبیات ایران، جلد 1، ص 452-453؛ نیز.ر.ک: تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 605-607؛ نیز.ر.ک: حکمیه دبیران، تأثیر قرآن و حدیث در آثار سعدی، ذکر جمیل سعدی، کمیسیون ملی یونسکو –ایران (1366، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) جلد 2، ص 29-30
47- تاریخ ادبیات ایران، جلد 1، ص 453
48- تحقیق دربارة سعدی، ص 127-128
49- سعدی، ص 43
50- تاریخ ادبی ایران، جلد 2، ص 887
51- تاریخ ادبیات در ایران، جلد 3، ص 599